در دوران سکونت در بغداد، چاپلوسی های
فراوانی از میرزا حسین علی ثبت و ضبط شده است که از جمله آنها، قبول مقامات
ماورائی و اختیارات فوق بشری برای برادر کوچک خود، یعنی صبح ازل است که یکی از این مقامات، حلال دانستن همه زنان (خواه شوهر دار و خواه مجرد) برای ازل است؛ البته به محض میل به آنها!!
یعنی اگر جناب صبح ازل به بانوی شوهرداری اظهار تمایل بفرمایند آن زن به شوهرش حرام و به ازل حلال می شود! از خود می پرسیم، آیا قائل به این باور فاسد را می توان پیامبر یا حتی خداشناس خواند؟!
آیا هیچ پیامبری، چنین اختیاراتی داشته است که جناب بهاء الله مدعی شده است؟! پس بی خود نبوده که بهاء الله اینقدر برای جانشینی باب سر و دست می شکسته و به قصد کنار زدن برادر به هزاران حیله و فن حتی کشت و کشتار دست زده و به پاچه خواری و چاپلوسی و ذلت تن می داده و رنج فرار سه ساله را تحمل کرده است!
عزیه خانم داستان را اینگونه تعریف می کند:
«قضیه دیگر به خاطرم رسید محض تنبیه غافلان می نویسم که بیچاره بی خبران، خبر دار و خوابیدگان بیدار شوند و الا برای من تفاوتی ندارد که هر دو از یک دوحه اند و نسب و نسبت هر دو به من مساویست. چیزی که هست این است که از حق کتمان نباید کرد و انصاف را از دست نباید داد تا عند الله محجوب و شرمنده نشوم و آن قضیه این است :
پس از برگشت از سفر بدشت با آن آتش شوری که در سر ها بود روزی جناب ایشان حضرت ثمره (ازل) را در همین خانه به نهار دعوت کردند. من هم جوان بودم از جای بر خاسته با نهایت خدمتگزاری تدارکی صحیح دیدیم منتظر بودیم که تشریف بیاورند. عیال ایشان که کمال وجاهت و صباحت منظر داشتند با عیال برادر دیگرم مرحوم حکیم هر دو دست از آستین در آورده خودی آراستند و لباسهای فاخر پوشیده با کمال نزاکت منتظر ورود حضرت بودند که جناب ایشان آمده و آن دو را با آن حالت مشاهده کرده فرمودند چه شده که هر دو خود را آرایش داده و مشاطه گری کرده اید مگر نمی دانید اگر حضرت تشریف بیاورند به هر یک از شما ها میل کنند دیگر بر ما حرام می شوید؟! تا تشریف نیاورده اند شما ها لباسها و وضع های خود را تغییر بدهید. حضرات فورا برخاسته و وضع را تغییر دادند….!!
توضیح اضافه ای لازم نیست و ما تحلیل را به عهده خوانندگان منصف می گذاریم تا معلوم شود از نام مقدس دین، چه سوء استفاده ها که فاسدان نکرده اند…
یعنی اگر جناب صبح ازل به بانوی شوهرداری اظهار تمایل بفرمایند آن زن به شوهرش حرام و به ازل حلال می شود! از خود می پرسیم، آیا قائل به این باور فاسد را می توان پیامبر یا حتی خداشناس خواند؟!
آیا هیچ پیامبری، چنین اختیاراتی داشته است که جناب بهاء الله مدعی شده است؟! پس بی خود نبوده که بهاء الله اینقدر برای جانشینی باب سر و دست می شکسته و به قصد کنار زدن برادر به هزاران حیله و فن حتی کشت و کشتار دست زده و به پاچه خواری و چاپلوسی و ذلت تن می داده و رنج فرار سه ساله را تحمل کرده است!
عزیه خانم داستان را اینگونه تعریف می کند:
«قضیه دیگر به خاطرم رسید محض تنبیه غافلان می نویسم که بیچاره بی خبران، خبر دار و خوابیدگان بیدار شوند و الا برای من تفاوتی ندارد که هر دو از یک دوحه اند و نسب و نسبت هر دو به من مساویست. چیزی که هست این است که از حق کتمان نباید کرد و انصاف را از دست نباید داد تا عند الله محجوب و شرمنده نشوم و آن قضیه این است :
پس از برگشت از سفر بدشت با آن آتش شوری که در سر ها بود روزی جناب ایشان حضرت ثمره (ازل) را در همین خانه به نهار دعوت کردند. من هم جوان بودم از جای بر خاسته با نهایت خدمتگزاری تدارکی صحیح دیدیم منتظر بودیم که تشریف بیاورند. عیال ایشان که کمال وجاهت و صباحت منظر داشتند با عیال برادر دیگرم مرحوم حکیم هر دو دست از آستین در آورده خودی آراستند و لباسهای فاخر پوشیده با کمال نزاکت منتظر ورود حضرت بودند که جناب ایشان آمده و آن دو را با آن حالت مشاهده کرده فرمودند چه شده که هر دو خود را آرایش داده و مشاطه گری کرده اید مگر نمی دانید اگر حضرت تشریف بیاورند به هر یک از شما ها میل کنند دیگر بر ما حرام می شوید؟! تا تشریف نیاورده اند شما ها لباسها و وضع های خود را تغییر بدهید. حضرات فورا برخاسته و وضع را تغییر دادند….!!
توضیح اضافه ای لازم نیست و ما تحلیل را به عهده خوانندگان منصف می گذاریم تا معلوم شود از نام مقدس دین، چه سوء استفاده ها که فاسدان نکرده اند…
No comments:
Post a Comment